دوست دارم ۶ تا

دوست دارم عزیز دلم...!

دوست دارم ۶ تا

دوست دارم عزیز دلم...!

عاشقانه ای حقیقی...!

 

                                 

   ...

آنروز که مهمان قلبم شدی خوب به یاد دارم

روزی که با خود گفتم کسی را یافتم که دیگر از دست نخواهم داد

روزی که امیدها و آرزوهای فراوانی از خاطرم می گذشت...

. و آنروز که چشمانم با چشمان تو دیدار کرد

دانستم دیر زمانیست که می شناسمت....

روزی که تو را دیدم با خود گفتم که یگانه ی خویش را یافتی

پس دیوانه وار عاشقش باش

عزیز بدارش و تا سر حد مرگ عاشقش باش...


یادم هست آن هنگام که عاشق شدم با خود پیمان بستم

که دیگر در نگاه هیچ کسی که تمنای مهر و توجه دارد نگاهی نکنم

پیمان بستم که تنها نگاه عاشقم را وقف چشمان زیبا و سیمای دلربای تو کنم

 تا فردا روزی پشیمان نباشم...

پشیمان نباشم که چرا آنگونه که لایقش بودی

دوستت نداشتم

و پشیمان نباشم که چرا عشقم را ابراز نکردم

 

و اینک نیز...

بر عهد خود وفادارم و پیمانی دوباره می بندم

که خورشید نگاهم بر هیچ افق دیگری جز وجود تو طلوع نکند و بر هیچ کس جز تو نتابد...

عشقم را در سینه نهان و قلبم را از هر کس مخفی خواهم کرد

تا دور از چشمانت کسی آن را از من نگیرد

و اینک بر بلندای قله ی عشق و صداقت نام تو را فریاد می زنم

امیدوارانه نامت را می خوانم و امیدوارم

که مرور زمان ذره ای از عشقت در دل من نکاهد

و گذر ثانیه ها افزاینده ی مهر و محبتم به تو باشد

می خواستم زیباترین کلام را به یاری بگیرم

تا صمیمانه ترین عشقها را تقدیمت کنم

ذهنم یاری نکرد

پنداشتم که ساده نوشتن چون ساده زیستن زیباست


نمی دانم کدامین شاخه گل را به خاطر عشقمان تقدیمت کنم

که وجودت سر چشمه ی عطر تمامی گلهاست....

.

.

 تقدیم به آن کس که تا زمان مرگ قلبم تنها برای او میتپد...!

 

                                             

نظرات 5 + ارسال نظر
sogol پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:56 ب.ظ http://www.sogol1372.com

پاییز برگ ریزان جمعه 12 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:12 ب.ظ http://azi.blogsky.com

سلام دوست عزیز
منو ببخشید که دیر کردم..
زیبا بود
موفق باشی

خودم یکشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:57 ب.ظ

خیلی دوست دارم

مینا سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ق.ظ

خیلی قشنگ بود اگه بازم از این مطالب قشنگ داری خوشحال میشم برام ایمیل کنی مر۳۰

محمد سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:32 ب.ظ http://peyman60.blogfa.com

سلام لطفا به وبلاگ من هم بیا مرسی


در شب کوچک من , افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست

گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی مینگرم
من به نومیدی خود معتادم


گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟

در شب اکنون چیزی میگذرد
ماه سرخست و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها , همچون انبوه عزاداران
لحظهء باریدن را گوئی منتظرند

لحظه ای
و پس از آن , هیچ
پشت این پنجره شب دارد میلرزد
و زمین دارد
باز میماند از چرخش
پشت این پنجره یک نا معلوم
نگران من و تست


ای سرا پایت سبز
دستهایت را چون خاطره ای سوزان
در دستان عاشق من بگذار
ولبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش لبهای عاشق من بسپار
باد ما را با خود خواهد برد
باد ما را با خود خواهد برد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد